دوشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۲۴ ق.ظ
پنکه و آتش
هوالجمیل
پنکه و آتش
پنکه دارد گلاب می پاشد
سرد و مطبوع بر سر زُوّار
کودکان و بزرگترها نیز
تن به آن می زنند، کودک وار
بود خاکسترِ پر از آتش
جاری از پشت بامها در شام
باد می ریخت خاک و خاکستر
بر سر و گردن نحیف امام
بود بسته دو دست او به همه
اهلبیت اسیر و مضطر او
آتش کین زیر خاکستر
داشت می سوخت گردن و سر او
داغ او را زیادتر می کرد
رویِ نیزه سر عزیزانش
کِل و طبل و شماتت و شادی
بدتر از شعله بود در جانش
کاش می سوخت روح و جسم ما
از غم و رنج اهلبیت و امام
پنکه وقتی گلاب می پاشد
یامان باشد از شراره شام
والسلام
محمد حسین صادقی
کربلا- ۵ شهریور ۱۴۰۲
پنکه و آتش
پنکه دارد گلاب می پاشد
سرد و مطبوع بر سر زُوّار
کودکان و بزرگترها نیز
تن به آن می زنند، کودک وار
بود خاکسترِ پر از آتش
جاری از پشت بامها در شام
باد می ریخت خاک و خاکستر
بر سر و گردن نحیف امام
بود بسته دو دست او به همه
اهلبیت اسیر و مضطر او
آتش کین زیر خاکستر
داشت می سوخت گردن و سر او
داغ او را زیادتر می کرد
رویِ نیزه سر عزیزانش
کِل و طبل و شماتت و شادی
بدتر از شعله بود در جانش
کاش می سوخت روح و جسم ما
از غم و رنج اهلبیت و امام
پنکه وقتی گلاب می پاشد
یامان باشد از شراره شام
والسلام
محمد حسین صادقی
کربلا- ۵ شهریور ۱۴۰۲
۰۲/۰۶/۲۰